shadow

جمعه، دی ۱۱، ۱۳۸۳

امروز به جمعه بازار کتاب رفتم
مثل یه آدم تشنه یا گرسنه ولی از توی اون همه کتاب جز اندکی که برای من اشتها برانگیز باشد نیافتم
بنابراین سراغ کتابهایی رفتم که به نوعی نویسندگانش را میشناختم و از آنها کتابی خوانده بودم
کتاب یک مرد اثر اوریانا فالاچی و کتاب عادت میکنیم زویا پیرزاد بارهستی میلان کوندرا با چند تا کتاب داستان خوشگل و خوش رنگ و رو برای خانم کوچولو با شتاب به خونه آمدم و با ولعی هر چه تمامتر به خواندن آنها پرداختم اول یه مرور اجمالی پرداختم که ازکتاب عادت میکنیم خیلی خوشم نیومد و بعد رفتم سراغ یک مرد که به به باب دلم بود ترجمه یعما گلرویی است که در ابتدای کتاب قطعه قشنگی ازآلساندروپانا گولیس است
میخواهم دعا بخوانم
با همان قدرتی که می خواهم کفر بگویم
می خواهم مجازات کنم
با همان قدرتی که می خواهم ببخشم
میخواهم هدیه کنم
با همان قدرتی که از آغاز با من بود
میخواهم پیروز شوم
آخر نمیتوانم پیروزی آنان را بر خود ببینم