زمانه عوض مي شود، آدمها عوض مي شوند، يادم مي آيد يک بار مريم نوشته بود
آدم اگر عوض نشود مي گندد، مثل آب راکد مي شود... بد نيست، عوض شدن بد نيست ، به شرط آن که مهار تغييرات دست خودمان باشد، که بتوانيم آن چيزهايي را تغيير دهيم که خودمان مي خواهيم.
بعضي از خصوصيات من هستند که انگار تغيير ناپذيرند، اين ناراضي بودنها، غر زدنها، نگران بودنها و افسوس خوردنها، انگار تمامي ندارد. حريف خودم نمي شوم، حريف زمان نمي شوم، نمي توانم فراموش کنم، نمي توانم به خاطر نياورم.
نمي دانم آدمهايي هم هستند که بتوانند راحت گذشته را فراموش کنند و با حال کنار بيايند؟
واقعا با موقعيتشان و با واقعيتهاي موجود کنار آمده اند يا فقط تظاهر مي کنند؟
اصلا فکر و منطقي در کارشان هست؟ اگر هست، کاش من اين منطق را بدانم و ياد بگيرم، واي به حالم اگر ياد گرفتني نباشد و جزو يکي از آن استعدادهاي خداداده باشد که من از آنها نصيبي
نبرده ام
از سايه
<< Home