shadow

یکشنبه، آذر ۱۵، ۱۳۸۳

سي سالگي سن قشنگي است
بر اي اينكه انسان در اين سن احساس آ زادي ميكند
احساس ميكند ياغي شده است براي اينكه اضطراب انتظار تمام شده است و غم سراشيبي هنوز نيامده است احساس روشني ميكنيم عاقبت در سن سي سالگي حس ميكنيم كه مغزمان كارميكنداگر دراين سن مذهبي هستيم ديگر مذهبي هستيم اگر به خدا اعتقاد نداريم نداريم اگر شك و ترديد داريم بدون خجالت شك و ترديد داريم از تمسخر جوانها واهمه نداريم چون ما هم جوان هستيم از سرزنش بزرگها وحشت نداريم چون ماهم بزرگ هستيم از گناه نميترسيم چون درك كرده ايم كه گناه فقط يك نقطه نظر است ازاطاعت نكردن وحشت نداريم براي اينكه فهميده ايم اطاعت كردن كار احمقانه اي است از تنبيه نميترسيم چون به اين نتيجه رسيده ايم دوست داشتن عيب نيست وقتي قرار است عاشق بشويم مي شويم وقتي از هم جدا ميشويم آنرا با منطق قبول مي كنيم ديگر نبايد به معلم ومدرسه و مذهب حساب پس بدهيم فقط بايد به خودمان حساب پس بدهيم و بس در سن سي سالگي مثل يك مزرعه گندم رسيده مي مانيم نه گندم خام و نه گندم خشك شيره زندگي در وجودمان با فشار لازم در جريان است هر شادي و هر درد ما زنده است