شوکا
سالها طول كشيد تا فهميدم كه نوشتن نمادي از بودن است . نوشتن مصداقي از بزرگ شدن است، از تجربه كردن . سالها طول كشيد تا فهميدم آن خلاقيت شهيد شده در وجود تك تك مان هنوز نفس هايي مي كشد كه شايد با چندين واحد خون اهدايي بشود حيات را در رگ هايش جاري ساخت . سال ها طول كشيد تا فهميدم ديگر برده ي فكري يك سيستم بودن بيش از اين جايز نيست ، اينكه بايد يكذره از قالب هاي سربي كه برايمان تعريف شده است فاصله بگيريم، اينكه معيار خوب و بد در ذهنمان همان وجدانمان هست و ايمان آن چيزيست كه خودمان احساس مي كنيم نه آن چيز هايي كه از خردسالي به خوردمان مي دهند . سالها طول كشيد تا فهميدم براي مثمر ثمر واقع شدن آمدم نه براي جرثومه بودن . در راستاي همين افق بلند مدت ذهنيم شايد روزهايي ناراحت باشم شايد روزهايي گلايه كنم ، شايد روزهاي آرام گريه كنم ولي هيچ وقت دلم نمي خواهد شكست بخورم و براي اين است كه مي نويسم .