حال و احوالات
میدونی چیه من خوبم من خوبم بازم داد بزنم من خوبم نه خسته ام نه ناامید از خودم هم اصلا عصبانی نیستم
خواهری حالش خوب نیست داره ذره ذره آب میشه دلم براش میسوزه خیلی و بدتر اینه که هیچکاری نمیتونم انجام بدم شدم مثل یه مجمسه بی خاصیت نمیدونم شاید حضورم کنارش کافی باشه شاید براش دلگرمی باشه نمیدونم فقط میدونم خوبم مسخره است نه اما میدونم خوب میشه باید خوب بشه وقتی فکر میکنم میبینم زندگی اون ازمن مفید تربوده برای همه برای مریضهایی که زیردستش بودند واسه دوستاش واسه غریبه و آشنا واسه هرکی مشکل و دردی داشته واسه من واسه مامان واسه همه یه موجودی که به تمامی ایثار شده و داره میسوزه و تموم میشه من خوبم نه خیلی خوبم اما من نمیتونم مثل اون خوب باشم من خودخواهم خیلی بودم و هستم نه من خوب نیستم من هیچی نمیدونم فقظ خسته ام بیا بگو درست میشه
<< Home