shadow

دوشنبه، اسفند ۲۱، ۱۳۸۵

نتونستم

تو تنهایی ات را در میان بازوان من میکشی، تو بیحوصلگی هایت را در نگاه من فراموش می کنی. تو سرگشتگی ات را در حلقه های سیگاری که به دور من می پیچی نقاشی می کنی…من؟! من تنها تلاش می کنم که نقش یک مرده را خوب بازی کنم
میدونی چون
نمیتونم نقش دیگه ای رو بازی کنم